مروري برنقشه ها وماجرا جويهاي ايالات متحده
ارسالي سالارپيشتاز ارسالي سالارپيشتاز


وظيفه اساسي سياست خارجي امريکا کسب اطمينان در اين مورد بوده است که منابع طبيعي ، بازارها ، نيروي کار ، و سرمايه ساير ملت ها با مساعدترين شرايط ممکن در دسترس سرمايه داران بخش خصوصي امريکا قرار گيرد. «و ود رو ويلسون» (رئيس جمهور امريکا) در سال 1907 با صراحت چنين گفت : «از آنجا که تجارت مرزهاي ملي نمي شناسد و توليدکننده (امريکايي) اصرار دارد که دنيا را به عنوان يک بازار در اختيار داشته باشد، پرچم کشورش بايد پشتيبان او باشد و درهاي کشورهايي که به روي او بسته است بايد به زور فرو ريخته شوند و وزيران مملکت بايد از امتيازات به دست آمده براي سرمايه داران حما يت کنند حتي اگر در اين جريان حاکميت ملت هاي سرکش نقض شود.»
دوايت آيزنهاور در پيام سالانه خود درباره اوضاع کشور به کنگره در سال 1953 چنين گفت «هدف صريح و جدي سياست خارجي ما ايجاد محيطي دوستانه براي سرمايه گذاري در کشورهاي ديگر است». آنچه يک رئيس جمهوري امريکا هرگز بر زبان نياورده اين است که : چه چيزي به ايالات متحده حق مي دهد که سرنوشت ملت هاي ديگر را تعيين کند، توسعه آنها را شکل دهد و هنگامي که آنها مي خواهند به سوي استقلال بروند با زور برخلاف ميل آنها مداخله کند. مداخلات امريکا همواره به سود ملت هاي ثروتمند و قوي و به زيان ملت هاي فقير و نيازمند بود ه است.

رهبران امريکا به جاي تقويت دموکراسي ها ، دولت هاي منتخب بسيار يا رژيم هاي مردمي را در چندين کشور - از چيلي تا گواتيمالا و اندونزيا و موزمبيق - هر گاه که دولت هاي آنها خواستند منافع مردم خود را بر منافع شرکتهاي خصوصي چند مليتي ترجيح دهند ، سرنگون کرده اند. رهبران امريکا در حالي که ادعا مي کنند چنين مداخلاتي براي حمايت از دموکراسي در جهان لازم است ، به دهها رژيم استبدادي ديکتاتوري که دولت هاي دموکراتيک اصلاح طلب را سرنگون کرده اند (مثل چيلي و گواتيمالا) و سرسپردگي خود را به سرمايه داران خصوصي بين المللي (امريکايي) نشان داده اند ، به آنها کمک کرده و از آنها پشتيباني به عمل آورده اند. بيل کلينتن رئيس جمهوري امريکا در سال 1993 در سازمان ملل متحد اعلام کرد: «هدف اصلي ما گسترش و تقويت جامعه دموکراسي هاي متکي بر بازار در جهان است». در واقع همچنان که نانسي اسنو در اين کتاب متقاعد کننده و افشاگرانه نشان مي دهد، تاکيد دولت هاي امريکا بيشتر بر «متکي بر بازار» و کمتر بر «دموکراسي» بوده است. اما ، همچنان که اسنو اشاره مي کند از نظر مردم امريکا و جهان سياست امريکا به آشکارترين - و فريب آميزترين - شکل ممکن ارائه شده است.
سالها از زمان ملغي شدن برده داری در ايالات متحده امريکا مي گذرد. رئيس جمهور آبراهام لينکولن جمله اي معروف از آن زمان به يادگار گذاشته است که\"شما مي توانيد برخي افراد را برای هميشه و همه مردم را برای مدتي کوتاه گمراه کنيد، ولي هرگز نخواهيد توانست همه مردم را برای هميشه گمراه سازيد\"ابنظر مي رسد که ما کم کم در حال نزديک شدن به شق آخر باشيم ده ها دهه از آن زمان مي گذرد و اکنون شاهد نوعی متکامل تر از برده داری توسط سربازان آمريکايي ها هستيم. اين بار اين مقوله خود را در سرزمين عراق بارز کرده است اربابان امريکايي که \"در جنگ عراق پيروز شده اند\"، اين پيروز ي و در نتيجه حق مفروضشان از بهره برداری از غنائم جنگي را آشکارا اعلام کرده و مي کنند. کنترل بر اين غنائم جنگي، از نفت و سرزمين و کاخ های صدام بگير تا زيرساختار های و قوانين پايه ای در دولت جديد عراق، حتي قبل از شروع جنگ نيز بر همگان روشن بود. آنچه غير مترقبه و غير قابل پيش بيني بود، به بردگي و گلادياتوري گرفتن گروهي از افراد است که در حين جنگ عراق توسط آمريکايي ها به اسارت گرفته شده اند.
و اين همان نيروی نظامي است که با رفتار آزار دهنده اش در مخوف ترين زندان سياسي ساخت صدام، زندان ابوغريب، جهاني را در شوک فرو برد، در اين دوره و زمانه توسط دولت ابر قدرتي که اسرار دارد تا خود را بعنوان جريان اصلي دموکراسي و آزادی در جهان معرفي کند، براستي که تا همينجايش، بزرگ ترين ضربات را به مسير انسانيت، حقوق مدني و دموکراسي در سراسر جهان، از جمله خود ايالات متحده امريکا و عراق وارد ساخته است.


امپرياليزم

امپرياليسم ، تروريسم ، فاناتيسم و سپاراتيسم بدون هيچ ترديدی در ديد توده های جهان چالشهای بزرگ و تعيين كنند در قرن پيش روی ماست در قرن گذشته حاكميت غالب سيستم فئودالی برای هميشه از صحنه كره خاكی محو ونابود شد ولی‌همزمان با نابودی طبقات فئودال طبقات ديگری پا بعرصه وجود گذاشتند كه به منابع طبيعی و امكانات داخلی خود قانع نبوده و در صدد گسترش سرزمين خود و حاكميت بر ديگران برآمدند اين طبقات بقاء خود را در قدرت نظامی و تجاوز و اشغال ديده و علاوه بر مقاومت توده های جهان و كشورهای كوچك در بين خود اين قدرت مندان نيز جنگ و جدل بيشماری در گرفته است كه هنوز پايانی برای آن متصور نيست .
اشكال مقاومت كه در ابتدا تنها برای استقلا ل پيش ميرفت شكل تكاملی بهتری بخود گرفته وملتهای كشورهای مختلف برای دفاع از منافع خود احزاب و سازمانها را تدارك ديدند كه تاثير سرنوشت سازی در پيشبرد مبارزه برای استقلال و درپی آن برای اصلاحات دموكراتيك داشته است و اين تكامل هنوز ادامه دارد و در سراسر جهان باشكال مختلف خودرا عرضه ميكند ولی در مقابل آن چهار نيروی فوق به مقا ومت مرگ و زندگی دست زده و با تمام توان خود در صدد تخريب اين روند تكاملی هستند و فكر ميكنند كه ميتوانند اين خواستها را سركوب كرده و شرايط خود را به توده های ‌جهان تحميل كنند.

امپرياليسم :بزرگترين نيروی تخريبی در عرصه جهانی‌ امپرياليسم است امپرياليسم به زبان عاميانه يعنی‌ كشوری كه قصد دارد با گسترش خود از طريق نظامی بيك امپراتوری ‌تبديل شودو خود را اگر بتواند بر جهان و اگرنه در گوشه ای از جهان تحميل كند اين هدف در ابتدا اشغال كشورها را در بر ميگيرد و بعد ازآن از بين بردن تمامی خصوصيات فرهنگی ‌و آداب و سنت و زبان واقتصاد و زير بنای آن در مجموع هويت های ملی‌ را هدف قرار ميدهد در دوقرن گذشته آمريكا كه فقط كرانه شرقی كشور را در بر ميگرفت به سرزمين با وسعت و جمعيت امروزی تبديل شده است وعلاوه بر نابودی سرخ پوستان از فرهنگ و تمدن آنها چيزی باقی نگذاشته است و مناطق جنوب كشور را كه متعلق به مكسيكو با آن فرهنگ غنی‌ بود را ضميمه خاك خود كرده است.اين شكل كشور گشائی‌ قبلا از طريق كشورهای اروپايی تجربه شده بود انگلستان و اسپانيا و پرتگال و فرانسه و بلجيم و آلمان وروسيه و ساير كشورهای اروپايی نيز با توجه بتوان نظامی ‌و اقتصادی خود كوشش هايی در اين زمينه انجام دادند ولی ‌در اثر رقابت با همديگرو مقاومت توده های جهان هم خودشان از صحنه خارج شدند و هم كشورهای ‌زير سلطه باستقلال مرزی ‌رسيدند.
در قرن گذشته تعريف علمی ‌تری از اين پديده توسط لنين ارائه شد تمام مراحل فوق را روسيه تزاری نيز طی كرده بود كه امروزه اين وسعت را پيدا كرده است.
لنين ميگويد امپرياليسم آخرين مرحله سرمايه داريست و شكل آن تغيير كرده و بصورت انحصارات بزرگ خود را به جهان تحميل خواهد كرد اگر سرمايه داری در بطن سيستم فئودالی ‌برشد خود ادامه داد و در دوران رشد سرمايه داری‌ پوتانسيل بزرگی از خود بروز داد براساس تز لنين در اثر رقابت افسار گسيخته و فشار نظامی به پاشيدگی خود بيشتر دامن زده و شرايطی را ايجاد خواهد كرد كه توده ها ابتكار عمل را بدست گيرند و از اين لحظه ديگر اين سيستم شروع به مقاومت بيهوده كرده و علاوه بر تخريب در سطح جهان به تلاشی خود نيز كمك خواهد كرد.روند تاريخی ‌قرن گذشته نشان ميدهد كه بعداز انقلاب اكتبرامپرياليسم همان نقش فئودالها را در برابر سيستم سرمايه داری را برای پيشرفت و تكامل جوامع ‌بعهده گرفته است و عملا نه اينكه نميتواند كوچكترين مسائل جهانی ‌را حل كرده بلكه بر پيچدگی ‌و بحرانی ‌كردن آن می افزايد نگاهی ‌به عمكرد چهارده سال گذشته اين سيستم در جهان نشان ميدهد كه دنيا هرگز تا اين اندازه بی ‌ثبات و پراز بحران نبوده است هرگز در هيچ جنگی در جهان اينهمه خسارت بر مردم و اقتصاد وارد نيامده ا ست سه جنگ بزرگ برعليه يوگسلاوی و افغانستان و عراق گوشه ای از اين عملكرد را نشان ميدهد .
اگر در جنگ جهانی دوم تنها دومليون تن بمب بر روی ‌كره خاكی ريخته شده تنها در جنگ جنوب شرقی‌آسيا بر عليه ويتنام و كامپوچيا و لائوس بيش از سيصد برابر و در جنگ عراق حتی‌از بمبهای ‌ده تنی‌ كه قدرت تخريب بمب اتمی ‌دارند نيز بهره گرفته شده است در عراق مقدار استفاده شده از سلاحهای مختلف و هزينه جنگ قابل مقاسيه با جنگ جنوب شرقی آسيا نيست و يادر يوگسلاويا ‌تنها آمريكا با از دست دادن يك هواپيما بيش از يك مليارد دالر خسارت ديده است وبا توجه به بودجه نظامی آمريكا كه در سال 1950فقط 12.5 ميليارد دالر بوده قدرت تخريبی اين سيستم ضد بشری را نشان ميدهد امپرياليسم با يك بودجه نظامی‌480 ميليارد دالری ‌به جنگ يوگسلاويا رفت و در عراق نيز ماهانه بيش از هشت ميليارد دلار هزينه نظامی دارد چيزی در حدود بودجه نظامی آمريكا در سال 1950.

مقايسه قدرت تخريبی‌ امروز نيروهای‌امپرياليستی بوضوح نشان ميدهد كه اين نيرو فقط نقش تخريبی داشته و قصد دارد بهر قيمت و درحد توان خود به تخريب زير بنای اقتصادی كشورها پرداخته تا بخيال خود مدت عمر خود را طولانی تر كند بنابراين عقب افتاده ترين و مرتجع ترين و مخوف ترين سيستم موجود در جهان همين سيستم امپرياليستی است.
خطر بزرگ ديگری ‌كه تمدن جهان را تهديد ميكند قدرت خريد مزدوران توسط اين سيستم است تمامی كسانی كه بهر دليل در پی اين سيستم روان هستند كاملا آگاهانه از آن پشتيبانی ‌كرده و منافع خود را بدرستی ميدانند و تشخيص داده اند لژيون های ‌فرانسوی ‌كه زنده اند هنوز حاضرند درصورت در خواست دولت از آنها بعنوان سرباز حرفه ای به جنگ فرستاده شوند اين نيروی ‌تخريبی بزرگترين مانع بر سر راه پيشرفت و تكامل جوامع بوده و بهمين دليل بزرگترين مقاومت بر عليه خود را در جهان بر انگيخته اند واين نيروها تا شكست كامل آنچه در توان دارند بكار خواهد بست تا خود را حفظ كند ولی تار يخ مبارزات نشان ميدهد شانسی برايشان وجود ندارد تا تجاوز هست مبارزه هم خواهد بود جنگ فرسايشی مقاومت عراق كمر اين بزرگترين نيروی مخرب تاريخ را شكسته است قدرتهای ‌بزرگ ديگری‌همانند انگلستان و فرانسه و آلمان و ژاپن و روسيه تزاری‌ همه اين مراحل را طی كرده اند و حتی‌اگر همه اينها با هم متحد شوند هم قدرت درهم شكستن نيروهای‌ مقاومت را ندارند بنابراين شكست امپرياليسم حتمی است اين نيروی ارتجاعی ومخرب و باز دارنده كه متعلق به گذشته است و به افسا نقاط جهان تهاجم كرده تا با نشان دادن قدرت نظامی خود ايجاد رعب و وحشت كند با شكست مواجه شده و خواهد شد .

تروريسم :هر چقدر شدت بربريت امپرياليسم بيشتر شود اين امكان را به كشورهای رقيب خواهد داد تا با هر وسيله موجود پيروزی ‌طرف مقابل را ناممكن كنند يكی از ابزار اين مقاومت اقدامات تروريستی است توجيه آنها بسيار ساده است شما مارابا بمبهای خود ميكشيدو ادعا ميكنيد كه قوانين جهانی را زير پا نگذاشته ايد ولی شما بيشترين تلفات را به مردم عادی ‌وارد ميكنيد بنابراين ماهم همين كار را ميكنيم .تروريست بينش و عملكرد يك گروه و يا يك سازمان و يا يك كشور است كه ميخواهد با ترور و ايجاد وحشت به اميال خود دست يابد برای اين گروه همانند امپرياليسم هر امكانی ‌قابل استفا ده است با اين تفاوت كه از منابع مالی‌ و نظامی‌امپرياليسم بر خوردار نيست معمولا تروريست ها در كشورهايی كه رقابت بر سر تقسيم قدرت بشدت ادامه دارد زمينه خوبی برای فعاليت دارند ديد‌اين شيوه تخريبی در آن است كه حاكمين راكه بيشتر به مال و منال خود چسبيده اند بوحشت انداخته و تضاد داخلی ‌آنها را افزايش ميدهد.برای ‌تروريستها كه عملكرد آنها در واقع روی ‌ديگر اقدامات امپرياليستی‌است استفاده از هر امكانی ‌مجاز است و هر هدفی را كه بشود مورد حمله قرارداد و بخصوص مكان های عمومی غير قابل دفاع را در نظر دارد در تمام جنگهای ‌كشورهای بزرگ بر عليه يكديگر يكی از شيوه های ‌رايج اقدامات تروريستی بوده است مثلا خود آمريكا در تمامی كشورهای امريكای لاتين برای نابودی نيروهای مقاومت از همين شيوه استفاده كرده است بجرات ميتوان گفت كه آبشخور تروريسم سيستم ها‌ی امپرياليستی هستند تمامی ‌سازمانهای ‌تروريستی افغانستان را آمريكا و هم پيمانان آن در سالهای‌1975 تا سال 1990بوجود آورده واز آنها پشتيبانی كرده اند نيروهای ‌تروريستی ‌يك ويژگی ديگر هم دارند آنها به راه حل عجولانه اعتقاد داشته و بيشتر اقدامات آنها ضربه زدن به طرف مقابل است و نه كسب قدرت و بمحض محروم شدن از حمايت دست از اقدامات خود بر ميدارند.تروريسم دولتی ‌لغت كاملا جا افتاده ای است كه ساليان سال است ورد زبانها است از سال 1948 يعنی‌از بدو پيدايش اسرائيل تا بامروز دولت اسرائيل از اين شيوه در سراسر دنيا استفاده كرده است و يا خود آمريكا و انگلستان كه هنوز هم باين شيوه ادامه ميدهند در ايرلند و يونان و اسپانيا و بسياری‌از كشورهای آمريكای لاتين اين شيوه رايج عمدتا از طرف ماموران امنيتی حكومتی ‌بكار برده ميشود تا از تشكل گروه های‌ مخالف و بخصوص نيروهای مترقی جلوگيری شود.


فاناتيسم :اين پديده مخرب با اين عمل كرد امروزی چندان سابقه طولانی ‌ندارد فاناتيسم در واقع پافشاری ‌بر روی‌ايده ها و عقايد گذشته و دفاع از آن بدون كوچكترين امكان تجديد نظر در آن است اين نظر هرگونه بحث و مجادله را در اين مورد رد كرده و هيچ گروه و نظر ديگری را بر حق نميداند فاناتيكرها كه در كار سياسی فعال هستند تماما ريشه مذهبی دارند و حتی آن بخشی هم كه از چپ ها منشعب شده اند فاناتيسم را تئوری خود قرار داده اند اين گروها تكامل وتجارب ديگران را قبول نداشته و بيشتر مبدا را در نظر داشته و عموما بوسيله يك فرد اداره و يا هدايت ميشوند فاناتيسم طرفداران خود را بطور كلی ‌كور و كر كرده و آنچنان تبليغ ميكنند كه تنها انسان دانا و عاقل فقط رهبر آنها است و از آنجا كه در حاكميت نبوده و شانس آنرا نيز ندارند در عمل عقايد بغايت خطرناك خود را تجربه كنند بيشتر به انفراد خود پرداخته و حتی ‌دست بخودكشی های جمعی ميزنند فاناتيسم بيشتر شامل گروهای مذهبی ميشود و اگر گروه های ‌ديگر ی با هر مرام ديگری‌ اين شيوه را بر گزيده اند آن مرام و ايده را به مذهب تبديل كرده اند.در شرايط حاضر سه گروه بسيار خطرناك فاناتيكر در مقابل هم قرار گرفته اند يكی ‌فاناتيسم مذهب مسيحی است كه در بسياری‌از كشورهای‌غربی از جمله در آمريكا در حاكميت هستند و تقريبا تمامی ‌جناح های محافظه كار را پشت سر خود دارند وحتی ‌تئوری‌ جنگ تمدن ها را كه منظور آن نابودی تمامی ‌مذاهب ديگر جهان است تحت عنوان مابرتريم را تئوريزه كرده و آنرا آقای‌هانتينگتون يكی‌از همكاران هميشگی‌ و مشاور امور امنيتی آمريكانيزتحت عنوان جنگ تمدنها انتشاربيرونی داده است.اين تز نيات بسيار خطرناك اين نوع فاناتيزم را نشان ميدهد اين جريان با توجه به امكانات نظامی ‌و مالی ‌و پشتيبانی ‌نيروهای ‌محافظه كار كشورهای ‌محور آمريكا با توجه به تندنس فاشيستی بسيار خطرناك بوده و عملا طی چهارده سال گذشته سه جنگ بزرگ را تدارك ديده است ، جنگ يوگسلاويا ‌برای قطع كردن نفوذ مذهی ارتدكس روسی و جدا كردن بخش كاتوليك آن از روسيه ، جنگ افغانستان بر عليه فاناتيكرهای ‌حكومت طالبان كه تضاد بين نيروهای ‌مذهبی سنی ‌را بامذهب مسيحی ‌نوع غربی بشدت افزايش داده است و احتمال باز سازی آن نميرود و جنگ عراق كه نيروهای ‌شيعه را نيز بر عليه خود بسيج كرده است در جنگ افغانستان و عراق هزاران مذهبی فاناتيكر راهی‌اين دوكشور شده اند حتا ‌تمامی ‌سربازان آمريكا و متحدان آن كه داوطلب جنگ شده اند فاناتيكر های‌ مذهبی هستند مثلا كره ای‌های ‌فرستاده شده به عراق همگی از مسيحيان بغايت فانا تيكر مسيحی هستند.
از آنجا كه نيروی‌ متجاوز از بيرون وارد افغانستان و عراق شده اند زمينه مساعدی ‌برای ‌نيروهای‌ فاناتيكر مذهبی اسلامی‌ برای بسيج توده ها بوجود آمده است آنها دقيقا همان كار افراطيون مسيحی آمريكاو يهوديان اسرائيل را در پيش گرفته اند غربی ها آمده اند تا هويت و مذهب مارا از ما بگيرند .غربی ها هم مدعی ‌هستند اگر دست باقدامی ‌نزنيم مسلمانها بما حمله خواهند كرد اگر غربی ها نميتوانند بدون بسيج مذهبی های‌افراطی خود به جنگ و تجاوز و اشغال بروند و آنرا تحت پوشش آزادی ‌و دمكراسی جا ميزنند و نميگويند كه نه تنها برای ‌كنترل منابع انرژی ‌و فشار به كشور های ديگرلشكر كشی كرده اند دقيقا افراطيون مذهبی منطقه نيز استدلال ميكنند كه آنها بآب و خاك ما تجاوز كرده و به مذهب ماتوهين كرده و قصد دارند فرهنگ ما را از بين ببرند در حال حاضر دو گروه بسيار خطرناك فاناتيكر در مقابل هم قرار گرفته اند و هر دو طرف نيز از هيچ اقدامی برای ضربه زدن بطرف مقابل ابائی ‌ندارد.اقدامات ماه های‌اخير در عراق بهترين گواه اين مسئله است و بنظر ميرسد افراطيون دوطرف بر عمليات خود بيافزايند و آنرا در سطح منطقه و جهان گسترش دهند اقدامات گروه های‌افراطی ‌مذهبی‌ كه در كنار مقاومت توده ای ‌در عراق فعال هستند و كوشش دارند همانند آمريكا برای ‌خودشان وجهه ای ‌پيدا كنند تاكتيك طرف آمريكائی ‌را با شكست مواجه كرده است .فاناتيكرهای آمريكائی‌ دواشتباه بزرگ تاكتيكی و استراتژيكی كرده اند يكی ‌اعلام استفاده از سياست حمله پيشگيرانه كه بهمه نيروها و كشورها اين مشروعيت را ميدهد تا با تمام ابزار و امكانات خود را مسلح كنند و به مقابله بپردازند و بتوانند به بسيج توده ها بپردازند كه در اين مورد موفق هم بوده اند اشتباه دوم آمريكا اين بود كه پس از واقعه يازده سپتامبر برای ‌سروسامان دادن به وضع امنيتی خود ترجيح داد به تجاوز خارجی ‌بپردازد اين اقدامات آمريكا نه اينكه مسئله امنيتی داخل آمريكا راحل نكرد بلكه بر شدت ناامنی ‌در تمام كشورهای غربی‌ بيشتر دامن زد و حتا‌همه آنها باتفاق آمريكا مجبور شدند بودجه بيسابقه ای را برای امنيت داخلی خود در نظر بگيرند اين سياست دولت قبلی عراق هم بود كه تحليل كرده بود در صورت اشغال عراق و مقاومت نيروهای ‌ما اقتصاد كشورهای غربی ‌درهم شكسته خواهد شد در درگيری ‌جنگ عراق دو گروه افراطی مذهبی بجان هم افتاده اند و نيروهای ‌مقاومت نيز بسرعت خود را سازماندهی ميكنند و تقريبا ابتكار عمل را در دست گرفته اند .نيروی ‌سوم فاناتيكرهای ‌يهودی ها هستند كه پس از تشكيل د ولت مذهبی‌اسرائيل همچنان حاكميت را دردست دارند اين نيرو بعلت كمی جمعيت و امكانات مالی ‌قادر نشد سياست افراطيون مسيحی آمريكائی را در منطقه خاور ميانه به پيش ببردولی در داخل و بخصوص در جناح محافظه كار آمريكا و غرب از نفوذ قابل ملاحظه ای بر خوداراست و تا بامروز موفق شده است تفكرات راسيستی خود را با افراطيون آمريكائی هم آهنگ كند اسرائيل بيك جنگ مذهبی بی ‌پايان با اعراب دست زده است و ميشود گفت اسرائيل بهمراه آمريكا دوكشور بسيار خطرناكی هستند كه ساليان سال است توسط افراطيون با تندنس فاشيستی اداره ميشوند و همه اقدامات خود را مشتركا برنامه ريزی كرده و بمرحله عمل در می آورند

سپاراتيسم:دونيروی افراطی مسيحی و يهودی برای اولين بار در جهان عامل ‌مذاهب را برای جدايی‌ گروهی همانند اسرائيل ‌از يك كشور مورد استفاده قرار داده اند و چالش ديگری يعنی ‌سپاراتيست (جدائی طلبی ) مذهبی را وارد بحرانهای ‌جهانی‌ كرده اند در يوگسلاوی‌ صرب های مسلمان يك ملت خطاب ميشوند وآنرا بعنوان يك كشور برسميت ميشناسند و در اسرائيل نيز مليونها انسان را كه با زور دگنك باسرايئل آورده اند كه تنها وجه اشتراك آنها مذهب يهودی است ملت جاميزنند و در عراق پيشنهاد ميكنند كه به سه كشور تبديل شود و كوشش ميكنند سنی ها و شيعه ها رابعنوان دوملت جابياندازند و بدين ترتيب آنها را وارد معادلات جهانی كنند اين سياست نيروهای‌افراطی يكی ديگر از چالش های ‌بزرگ قرن حاضر خواهد بود كه بايد هوشيارانه با آن بمقابله پرداخت. آنچه در بالا بآن اشاره شد چالش های بزرگ قرن بيست و يكم همين مسائل خواهد بود مقاومت توده های جهان كه هرروزه گسترش پيدا ميكند اين جريانات بسيار خطرناك را كه آبشخورمشتركی ‌دارند را بتدريج بگوشه ديوار خواهد چسباند و كار آنها را يكسره خواهد كرد اگر چه بر خورد باين مسائل و حل آن كار بسيار دشوارو طولانی است حاميان اين تئوری‌ها از امكانات مالی و نظامی بزرگی بر خوردارند .اقدامات آمريكا در منطقه خاو رميانه به مضحكه بزرگی تبديل شده است.


ا يران وآمريکا

با حضور نيروهاي امريکايي درمنطقه و تحولات اخير منطقه اي و فرو پاشي نظام ديکتاتوري عراق و با توجه به حضورامريکا در کشورهاي همجوار ايران، باعث ان شده تا دست اندرکاران و مسئولين نظام جمهوري اسلامي در تفکرات و سياست خارجي خود تجديد نظر کنند. ارتباط با کشوري که بيست و سه سال شيطان بزرگ ناميده شد و رابطه با ان توسط بنيانگذار جمهوري اسلامي، رابطه \"گرگ و ميش\" خوانده شد، در شرايط فعلي، بظاهر تنها راه حل بقاي حکومت اسلامي شده است، تا جايي که اقاي کمال خرازي از ارتباط بدون قيد وشرط با امريکا سخن به میان مي اورد.با نگاهي به حضور امريکا بعد از جنگ جهاني دو م در خاور ميانه و همراهي ان با دولت انگليس در کنترل کردن و بدست اوردن منابع نفتي منطقه، هميشه سياست گذاري انان، حضورشان را به سمتي سوق داده تا در شرايط متفاوت بتوانند به راحتي با پزهاي مختلف در منطقه حضور يابند.اما به نظر نويسنده هميشه در به نتيجه رسيدن و کامگيري از سياستگذاري هاي خويش از دوست و همراه خود، انگليس عقب مانده است، و شايد اين بدليل عدم شناخت صحيح امريکايي ها از شرايط سياسي، فرهنگي منطقه باشد( مثلا در جنگ عراق، نيروهاي انگليسي در جنوب مستقر شدند و نيروهاي امريکايي در شمال، و اين به در خواست دولت انگليس بدليل شناخت بيشتر ايشان به مناطق مذهبي و بخصوص شيعه نشين عراق بوده است.) و اين باعث گرديده تا در تصميم گيري هاي خود تجديد نظر کنند و براين مسئله به شکل بنيادي با سياست گذاري دوست ديرينه خويش انگليس داراي اختلاف باشند. زيرا هميشه حمايت دولت انگليس، دولتهاي بنيادگرا را شامل مي شده است و بالعکس حمايت دولت امريکا، دولتهاي رفورمیست را در بر مي گرفته است، که نمونه بارز ان در کشور ايران انقلاب سال 1357 کاملا مشهود بود.با توجه به سخنان صاحبان قدرت در امريکا و تحليلگران سياسي، دوره دولتهاي بنياد گرا براي حضور در برابر طرف ديگر قدرت جهان- روسيه- با فروپاشي سيستم کمونيستي و دستيابي انان به مناطق اتحاد جماهير شوروي سابق، به اتمام رسيده است، و همچنين با توجه به برنامه نظم نوين جهاني و با حضورامريکا در راس ان، دولتهاي ارام و همراهي را مي پسندد تا شرايط متفاوت همراهي هاي لازم را در جهت تثبيت سياستگذاري هاي منطقه اي انجام دهند. از اينرو با نگاهي به اين تعريف، مي توان دريافت که تغيير و تحولات منطقه اي شامل تمامي کشورهاي بنياد گراي منطقه خواهد شد و قطعا ايران نيز از اين امر مستثني نخواهد بود.با حضور نظام کمونيستي در شمال منطقه خاورميانه، و سياست انان در دستيابي به ابهاي گرم و مناطق جنوبي، دولتهاي غربي را بران داشت تا به فکر راه حلي منطقي و کم خرج ( زيرا حضور نظامي پر هزينه بود) حضور حکومت کمونيستي را کم رنگ نمايند. از اينرو با بوجود اوردن کمربند سبزدر جنوب اين کشور خطر حضور انان را تا فروپاشي از بين بردند.اما در شرايط فعلي و با فروپاشي سيستم کمونيستي و فتح ان توسط کمپاني ها و شرکتهاي امريکايي، ديگر خطري انان را تحديد نمي کند و از طرفي با بوجود امدن گروهاي مبارز و يا تروريستي تحت حمايت دولت هاي بنياد گراي منطقه و همچنين حضور اسرائيل، و مشکلات صلح منطقه اي انان را بر ان داشته تا با يک بازنگري عميق به شرايط حاضر در صدد تغيير دولتهاي بنيادگرا برايند.حال دولتمردان ايران با توجه به شرايط موجود، بعد از سالها سردادن شعارهاي ارمانگرايانه و از دست دادن فرصتهاي بسيار، درانتهاي مسيري قرارگرفته اند که هيچ راهي جزگردن نهادن به شرايط هاي پيشنهادي نخواهند داشت، و مطمئنا دراين اتفاق ارتباط با امريکا، يک رابطه يک طرفه خواهد بود، زيرا قطعا اينبار، نه تنها در موضع قدرت قرار نداريم بلکه در لبه تيغ جاي گرفته ايم و رفته رفته، با ارام تر شدن شرايط داخلي عراق، همچون افغانستان، مي بايست منتظر حرکت بعدي صاحب ان قدرت باشيد.

دو جبــهه

واشنگتن بيم خويش را از نزديک شدن به تروريست ها از دست داده است، زيرا که اين پارتيزانها برای نقشه های امريکا در خاورميانه به خوبی قابل استفاده می باشند. امريکائی ها به دنبال موفقيت سريعشان در عراق خود را آنچنان قوی می يابند که در دو جبهه جديد گام نهند. نظامی گران در دولت امريکا به موازات هم ، ايران و سوريه را در مدٌ نظر گرفته اند.ايران در گزارش سالانه مربوط به تروريست ها در رأس ممالکی قرار دارد که از سازمانهای تروريستی ، چه به لحاظ لُوژستيک و چه از جنبه مالی حمايت می کنند. هفته گذشته جان وُلف، معاون اول کُلين پاولز، با لحن شديدی به ايران اخطار نمود که برنامه های اتمی خويش را علنی نمايد. به قول وُلف ايران \"همان طريق دروغ و حاشائی را طی می کند که پيش از او کوريای شمالی و عراق رفته اند\". بي مورد نيست که در دومين دورمناظره بوش و کيری با تهديد از خطرايران تذکر داده و با قاطعيت ايران را تهديد کردند.


روسيه وآمريکا

اگرچه به نظر مي رسد که جنگ با تروريسم ، مهمترين مساله استراتژيک امريکا و روسيه باشد، اما چنانچه با دقت فزونتري به فعاليت هاي سياسي و نظامي اين دو قدرت نگاه شود ، درخواهيم يافت که آن دو در پس اين پرده نمايشي پرهياهو، همچنان با مسائل استراتژيک پيشين درگيرند.رقابت بر سر تسليحات غيرمتعارف مهمترين مساله استراتژيک اين دو قدرت در نيم قرن گذشته بود و به نظر مي رسد که اين رقابت هنوز هم يکي از مسائل کليدي ميان آن دو است ، هر چند اتحاد جماهير شوروي منحل شده و امريکا مي کوشد در جنگ با تروريسم ، روسيه را به عنوان يکي از متحدان بالقوه در کنار خود داشته باشد.ا يفگيني پريماکوف ، مقام علي رتبه سابق در امورسياسي، دفاعي و امنيتي روسيه ، کوشيده است تصويري امروزين از رقابت هاي نظامي امريکا و روسيه در توسعه تسليحات غيرمتعارف و بويژه تسليحات فضايي ارائه دهد و براي کنترل اين روند پيشنهاداتي مطرح سازد.
زماني اتحاد جماهير شوروي و امريکا براي انجام فعاليت هاي تسليحاتي در فضا رقابت شديدي داشتند. امريکا 9آزمايش هسته اي را از 1962تا 1965انجام داده بود و شوروي سابق نيز در سالهاي 1961 62، به انجام 4آزمايش هسته اي در فضا اقدام کرده بود.
هدف اين آزمايش ها آمادگي براي مقابله و خنثي سازي موشکهاي بالستيک (يا موشکها زمين به زمين ) يک دشمن فرضي بود. اما اين آزمايش ها و فعاليت هاي مشابه ، جو زمين را به طرز فوق العاده آلوده اطراف سياره را آکنده از زباله مي کرد.بزودي هر دو کشور متوجه شدند که ادامه دادن اين آزمايش ها ممکن است در فعاليت روزمره ماهواره هاي نزديک به زمين اختلال ايجاد کرده و به ارتباطات مخابراتي نظامي و غيرنظامي آنها صدمه بزند. بدتر اين که اين آزمايش ها ممکن بود به سيستم انتقال برق و سيستم اخطار سريع که با فناوري هسته اي زميني مرتبط بود، آسيب برساند. انفجارهاي هسته اي فضايي همچنين مي توانست بخش بسيار وسيعي از فضا را پيش روي سفرهاي فضايي با سرنشين ببندد.
در آن زمان ، امريکا و شوروي سابق به توافق رسيدند که به صورت دو طرفه آزمايشات هسته اي در فضا را متوقف کنند. گرچه استفاده هاي نظامي از فضا مانند قرار دادن ماهواره هاي اطلاعاتي و تجهيزات تعقيب و کنترل در مدار شامل اين توافق نبود. در 1963، امريکا و شوروي سابق ، معاهده «منع آزمايش تسليحات هسته اي در جو زمين ، فضاي بيرون آن و زير آب » را امضا نمودند. در 1967شوروي و امريکا پيماني منعقد کردند که قراردادن تسليحات کشتار جمعي در فضا را ممنوع اعلام مي کرد و امکان امضاي اين پيمان براي ساير کشورها نيز فراهم بود.گفتگوهاي بررسي محدوديت استراتژيک تسليحات» و «موشکهاي ضد موشک بالستيک» اين توافقها را گسترده تر کردند ؛ به اين ترتيب دو قدرت توافق کردند در سيستم هاي کنترل فضايي يکديگر مداخله نکنند و سيستم هاي دفاع موشکي ملي را در فضا قرار ندهند. باوجود اين توافقها تلاش براي تبديل فضا به يک وسيله فعال نظامي ادامه پيدا کرد و حتي پيشرفت سيستم هاي فضايي دفاع موشکي ، بيش از ميزان پيش بيني شده بود.در ژانويه 2001 کميسيوني به رياست دونالد رامسفلد وزير دفاع کنوني گزارشي براي کنگره امريکا ارسال کرد که اصرار مي کرد استفاده تسليحاتي از فضا «براي دفاع از ماهواره ها و تجهيزات فضايي امريکا» مجددا در دستور کار قرار گيرد. پيشنهاد اين کميسيون درهاي فضا را به روي تسليحات باز نمود و موانع جدي براي برنامه هاي فضايي علمي و تجاري ايجاد کرد.
پيشنهاد کميسيون ، رامسفلد انتقادهاي گسترده اي را حتي از درون خود امريکا برانگيخت و نقشه هاي امريکا براي نظامي کردن فضا، ظاهرا بنا به دلايل فني و مالي ، کندي گرفت.اما اين کندي بدين معنا نبود که اين موضوع ديگر براي امريکا اهميت ندارد. با روندي که در امريکا وجود دارد به نظر نمي رسد که نظام دفاع ضدموشکي توقف يافته باشد و بنابراين لازم است که 2 کشور مجددا درباره تحقيقات و توسعه دفاع موشکي ملي به گفتگو بپردازند و استفاده فعال از فضا براي اهداف نظامي را محدود نمايند.در دهه 1990، متخصصان روسيه و فرانسه در نشستي که در ژنو داشتند، بر سر حد و مرزهايي براي گسترش دفاع موشکي به توافق رسيدند و در 1997در هلسينکي ، تلاشي براي تعريف معياري جهت ايجاد محدوديت براي گسترش دفاع موشکي ملي صورت گرفت.در بين اين توفيقات ، منع استفاده از جنگنده هاي فضايي نيز وجود دارد؛ امريکا و روسيه در هلسينکي ، بر سر دستورالعملي براي رويارويي با پيشرفت هاي علمي و تکنولوژيک غيرقابل پيش بيني به اتفاق نظر دست يافتند. در اين توافق مهم ، قرار شد در صورتي که يکي از طرفين به پيشرفت تکنولوژيک خارق العاده اي دست يابد، با طرف دوم براي دستيابي به توافق مناسب با شرايط جديد، مساله را در ميان بگذارد.اين طور به نظر مي رسد راه حل ، منع کامل استفاده نظامي از فضا نيست. زيرا آن طور که امريکايي ها مي گويند کار از کار گذشته است و فقط مي توان آن را محدود کرد.
درست است که منع کامل ايجاد سيستم هاي کنترل نظامي ممکن است خلاف احتياط باشد. اما بايد راههايي اتحاد کنيم که منجر به خرابي بيشتر نشود. بايد اين سيستم را با تهديدات آشنايي که با آنها روبه رو هستيم و تهديدات جديدي که ممکن است در آينده با آنها مواجه شويم ، سازگار نماييم.از دلايل همکاري و تشريک مساعي با روسيه ، به وجود آوردن يک سيستم کامل دفاع ضدموشکي بود که امريکا، اروپا و آسيا را نيز از حملات هسته اي احتمالي در امان نگاه مي داشت.گسترش کامل اين سيستم اين مزيت را داشت که منابع فکري و تکنولوژيکي کشورهايي غير از امريکا نيز به کار مي گرفت و از همه مهمتر اين که ، اين گما ن را که سيستم هاي تدافعي موشکي تنها به نفع يک کشور خاص استفاده مي شود را از بين مي برد.همچنين در مقياس هاي غير هسته اي و غيرفضايي نيز بايستي کارهايي براي محافظت از تاسيسات نظامي فضايي در مقابل حملاتي که هدف نابود کردن يا ايجاد اختلال در آن را دارند، صورت گيرد.اين کارها مي تواند شامل منع گسترش سيستم هاي دفاع ضدموشکي ، نه تنها در فضا بلکه در دريا و خشکي نيز باشد.

اوضاع جهان و تجاوزگري هاي دولت آمريکا

اکنون سال هاست( بويژه پس از شکست اتحادشوروي) که قطبهاي اصلي سرمايه داري جهاني در بحران مزمن اقتصادي بسر مي برند. درمواجهه بااين بحران، دولت امپرياليست آمريکاراه جنگ وتجاوزگري را برگزيده است. دراين رابطه برخي نکات رادرزير يادآوري ميکنم:
1 تروريسم هم ازجانب دولتها بکاربرده ميشودوهم از طرف گروهها. تروريسم دولتي وتروريسم گروههاي مسلح درحدجنايت عليه بشريت است امامسئوليت دولت هاي تروريست بيشتر است. دولت هاي آمريکا واسرائيل دولتهايي هستند که بطورسيستماتيک تروريسم دولتي عليه مردم ديگر کشورهارا بکارميبرند.
2 تروريسم اسلامي دونوع است: شيعه وسني. تروريسم شيعه اصولا به جمهوري اسلامي ايران برميگردد وامروزه درسطح جهاني فعال نيست. تروريسم اسلامي که امروزه درجهان فعال است ازنوع تروريسم سني است که منشا اصلي ترين گروههاي آن به سازمان«سي.آي.ا» آمريکا به انگلستان وشيوخ وسلاطين کشورهاي عربي- نفتي دست نشانده انگلستان وآمريکا برميگردد.نمونه بارز آن سازمان القاعده است که در زدوبند با گروپ های تروريستي درگوشه و کنار گيتي بر عليه اقدامات امريکا دست به فعاليت های تخريبي ميزند.
3 ما باتمام قواعليه گروههاي تروريستي ودولتهاي تروريست هستيم و همه آنهارابشدت محکوم ميکنيم. بويژه خاطره يکي ازشومترين سمبولهاي اين تروريسم را که در 11 سپتامبر درنيويارک دربرجهاي تجارت جهاني رخ داداز ياد نميبريم ودرآرزوي روزي هستيم که عاملان هنوززنده اين جنايت عليه بشريت دردادگاهي علني به محاکمه کشيده شوند.
4 سازمان ملل: اين سازمان به شکل امروزي آن بعدازجنگ دوم جهاني بوجودآمد. درآن جنگ کشورهاي سرمايه داري خود وجهان را درجنگي ويرانگر درگير کردند. پس ازپايان جنگ قدرتهاي بزرگ با هم به توافق رسيدند که ازاين پس مسايل في مابين وجهاني رادر جمع خودبه مشورت بگذارند ودرصورتيکه هيچيک ازآنهامخالفت نکرد(حق وتو) وراي اکثريت نيز بدست آمددرآن مورداقدام کنند. سپس منشوري تهيه شد(منشور سازمان ملل) که اگرسايرکشورهاي ديگر آن منشور راقبول کنندآنگاه توافق اين قدرتهاي بزرگ را به رسميت ميشناسند وميتوانندمشکلات سياسي درروابط بين المللي خود رابراي داوري وتصميم گيري به شوراي اين قدرتهاي بزرگ بدهند تاآنهادرچارچوب منشورسازمان ملل وبرپايه آن منشور، داوري ودرصورت لزوم اقدام کنند. اين شورا راشوراي امنيت نام نهادند وسازمان متشکل ازاين شورا وپيوست سايرکشورهارا سازمان ملل متحد.
اعضاي دائمي اين شوراي امنيت عبارتنداز: آمريکا، انگليس، فرانسه، شوروي(روسيه کنوني) وچين ميباشند. قدرتهاي فاتح جنگ دوم درواقع آمريکا وشوروي بودند که سربازانشان ازدوطرف تانيمه اروپا وآلمان رادرنورديدند. حضور انگليس وبويژه فرانسه وچين درشوراي امنيت به پشتيباني وتشويق آمريکا بود تاوزن بلوک غرب نسبت به شرق درراي گيريها برترباشد کمااينکه بعدهاوقتي درچين انقلاب کمونيستي رخ داد کرسي چين درشوراي امنيت رابه چين کمونيست ندادند وآنرا دراختيار تايوان(چين ملي )نهادند. تاسالها وضع چنين بود تابعدازجنگ ويتنام و.. کرسي چين رابه چين کمونيست بازگرداندند.
بلي تا همين چندي پيش قاعده جهاني همين بود، که بنابه توازن قواي جهاني که قدرتهاي بزرگ راملزم ميکرد تاکم وبيش منشور سازمان ملل رارعايت کنند، اين سازمان کم وبيش نقش يک ارگان بين المللي حفظ صلح وداوري دراختلافات سياسي بين المللي را داشت.
5پس از شکست اتحاد جماهير شوروي ،آمريکاسرشت امپرياليستي خودرا آشکارترکرد.
چون توازن قوابه نفع آمريکا بهم خورده بوداين کشور شروع به نقض پيمانهاي بين المللي يا عدم امضاي آنهاکردازقبيل: پيمان منع گسترش سلاح هاي هسته اي ،منع انجام آزمايش هاي هسته اي ، منع کاربرد مين ،کنترل گازهاي گلخانه اي که براي محيط زيست کره زمين خطرناک هستند ،تشکيل دادگاه بين المللي رسيدگي به جنايت عليه بشريت و... اما وخيم ترين اقدام آمريکا عليه دموکراسي جهاني ( دموکراسي نسبي ) در هنگام حمله به عراق رخ داد.
آمريکا رسما سازمان ملل وبه تبع آن شوراي امنيت رانفي کرد. اين طغيان عليه عالي ترين ارگان حفظ صلح جهاني بود. اين اقدام به معناي لغو يک جانبه قرارداد صلح آمريکا با سايرکشورهاي جهان بود وهست. بدين ترتيب آمريکا به سايراعضاي شوراي امنيت اعلام ميکند که ماباهم برابرحقوق نيستيم وازاين پس اين شماهستيد که بايد ازآمريکا پيروي کنيد ودرتمام اين اقدامات انگليس نيز همراه امريکا بوده وهست. مخالفت فرانسه، آلمان، روسيه وچين با حمله آمريکا به عراق راپيش ازهمه بايددرچارچوب فوق تفسيرنمود.


آزادي ، دموکراسي و آمريکا

بهتراست درفرصتي باز روي نظريه «دولت دموکراسي» بحث شود اما دراين جابطور گذرا يادآور ميشوم که دموکراسي بانوشتن قانون اساسي دموکراتيک وپيشرفته وسپردن آن بدست دولتمردان نيک طبع بدست نمي آيد. دموکراسي پديده اي در تاريخ طبيعي جامعه بشري است که تولد، رشد وتکامل دارد. دريک مقطع تاريخي معين درکشورهاي متفاوت نميتوان لزوما سطح يکساني ازدموکراسي راانتظارداشت. پس از تولد دموکراسي براي اولين بار درجامعه بشري (دموکراسي به معناي امروزي آن)، سطح آن دراين ياآن کشور معين به ساختارو سطح رشداقتصادي–اجتماعي وساختار فرهنگي آن کشور بستگي دارد.
بديهي است که آمريکا نسبت به ميانگين دموکراسي درجهان، کشوري دموکراتيک است اما آياآمريکانسبت به سطح رشداقتصادي–اجتماعي امريکاوتاريخ تکامل آن(ونه درمقايسه باايران ياچين) به اندازه کافي دموکراسي است؟ به نظر من نه ! آزادي بيان يک اصل پايه اي دردموکراسي است. امروزه در مواردي آزادي بيان وجود دارد اما امکان « بيان کردن » نيست. يعني کساني بيان ميکنند اما گويي بيانشان ازگلويشان بيرون نمي آيد. بنگاه هاي غول پيکر خبري درآمريکا چنان جامعه را غرق در «بيانات» خودميکنندکه براي ديگران (مجامع دموکراتيک روشنفکري ياآکادميک) فضايي خالي نميماند تاامواج «بياناتشان» درآن حرکت کرده به گوش ديگران برسد. آزادي بيان اين نيست که حرف هاي دلمان راخالي کنيم بلکه اهميت حياتي آن براي دموکراسي دراين است که گفتگو ومشاوره وتبادل افکاردرمقياس اجتماعي را فراهم کند. اگر درجامعه اي اين آماج بدست نيايد پاي دموکراسي درآن مي لنگد(ولواين که ازنظرحقوقي نتوان کسي را مسئول آن دانست ولو اينکه ناشي ازنقض تعمدي دموکراسي نباشد) پس جامعه اي که مواظب حيات دموکراسي خود ورشد وتکامل آن است بايد براي اين نارسايي ها راهي پيداکند (البته اين يکي از مشکلات است و دربحث روي نظريه «دولت دموکراسي» بايد همه جنبه هارا بحث کرد)
از پايان جنگ دوم جهاني تاشکست اتحادشوروي (اقلا چهار دهه) آمريکادرهمه دنيا (بويژه درچهان سوم) مدافع ديکتاتوري ومخالف خشن دموکراسي بوده است. بدين معني که آمريکا تلاش کشورهاي جهان سوم براي دستيابي به دموکراسي را باکودتا، جنگ ويا ترور باشکست مواجه ميساخت ومستقيما ديکتاتورهاي خودرا درآنجاها مي گمارد. کشورهاي آمريکاي لاتين وکشور ايران (دولت مصدق) نمونه هاي بارز اين گفتارهستند. اين دروغ است که گويا آمريکا بادخالت نظامي خود درآلمان پس ازجنگ جهاني دوم دموکراسي برقرارکرد. اگر چنين است پس چه کسي دراسپانيا ويا پرتگال که سال هاي سال بعد از جنگ دوم درا روپاي غربي در ديکتاتوري سياه غوطه وربودند دموکراسي برقرارکرد؟
دموکراسي درآلمان(نمونه برجسته تمدن اروپا) دستاورد بي گسست سطح رشد اقتصادي–اجتماعي وتمدن وسوابق تابناک فرهنگي آن است. کساني که کمترين اطلاع از تاريخ تمدن غرب (اروپاوآمريکا) دارند تعجب مي کنند وقتي مي شنوند که گوياآمريکادر آلمان دموکراسي بوجود آورد. با همه احترامي که براي آمريکاييان قائلم ولي مدعيان نگاهي به شماردانشمندان، فيلسوفان، موسيقي دانان وهنرمندان آلمان و جايگاه والاي آنان درتمدن جهاني بکنند وآنرا با تاريخ آمريکا مقايسه نمايند.آمريکا حقوق بشررا بطرزي بسيارخشن نقض ميکند. 600 انسان فراموش شده اسير درجزير(زندان) گوانتانامو وشکنجه زندانيان از نمونه هاي بارز آن هستند. مقامات آمريکا(وانگليس) در پيشگاه مردم آمريکا وعالي ترين ارگان جهاني نمايندگي مردم جهان(سازمان ملل) رسما ظاهر شده و علنا وبااصرارزيادو باارائه مدارک جعلي شهادت دادند که عراق داراي سلاح هاي کشتار دستجمعي است و مي خواهد آنرا عليه مردم جهان بکارگيرد. اين حد از فضاحت درتاريخ جهان کم نظير است.

در تمام تاريخ بويژه دردوران استعمار چون استعمارگران به کشورهاي عقب مانده واردشدند جلوه ها، آثار، مناسبات و امکانات تمدن برتر رابه اين کشورها ميبردند وبرخي ساختارهاي عقب مانده و مانع رشد رانيز درهم ميشکستند و برخي کارهاي عمراني ديگرميکردند ، اما بهرحال آنها مردم آن سرزمين رابه اسارت گرفته بودند، آنجارااشغال کرده بودند واز اين روي مانع رشد ازادو مستقلانه آنها بودند. تنهادرشرايط رشدآزاد است که انسان مي تواند انسانيت خود رابروزدهد وهمه استعدادهايش امکان رشد يابند.
بديهي است که صدام ديکتاتور خون آشامي بود که مجرم به جنايت عليه بشريت است.
اين امکان که آمريکادرعراق نوعي « دموکراسي» برپاکند ازجنبه نظري منتفي نيست اما چنين عراقي و چنين دموکراسي يي تابع منافع آمريکا ودرآن چارچوب و محدود به خطوط قرمز آن است واين خلاف رشد آزادانه و مستقلانه انسان عراقي است تابتواند همه استعدادهايش را بروز دهد.
آسياي ميا نه وآمريکا

آنزمان که دیک چنی، وزیر دفاع دولت بوش (پدر) 1991 خطاب به کمیسیون دفاع سنا،21 فوریه 1991 ,جنگ خلیج فارس 1991 را با این جملات :\"این جنگ پیش در آمدی بر نوع منازعاتی است که ما احتمالا\" در عصر جدید با آنان سر و کار خواهیم داشت(...)وغیر از آسیای جنوب غربی، ما در اروپا، آسیا، اقیانوس آرام و آمریکای لاتین و مرکزی نیز منافع عمده ای داریم و ما باید سیاست ها و نیروهای خودرا بشکلی سازمان دهیم که قادر باشند در آینده از بروز چنین خطرات منطقه ای جلوگیری کرده و یا سریعا\" آنان را سرکوب کنند» توجیه کرد ,امریکا پس از فروپاشی شوروی بدنبال \"محور شری \" جدید میگشت تابه استناد مبا رزه با آن بتواند حضور و در واقع سلطه خود رادر آسياي مركزي ، بالكان و قفقاز تحمیل کند.
این حضورمی بایستی به شکلی باشد که از طرفی سد راهى در مقابل حضور قدرتمند روسيه در این منطقه باشد و ازطرف دیگر از شکل گیري نيروي جديد ديگری قابل مقايسه با اتحاد شوروي جلوگیری بعمل آورد . خصوصا که این نیروی جدید بر محور همکاری کشورهای مستقلی شکل گیرد که بر توانایی خود هم از منظر دارا بودن منابع عظیم نفتی وهم اهمیت سوق الجیشی خود و هم قوت انسجام فرهنگی بین کشورهای دارای یک حوزه فرهنگی واقف باشند. لذا امریکا قصد کرد با نفوذ تدریجی خود در اين كشورها آنها را به سوى استراتيژى آمريكايى سوق دهد.
چه ماجرای 11 سپتامبر این مستمسک را در اختیار امریکا قرار دادو با قشون کشی به افغانستان زمینه برای پیش برد اهدافش در منطقه قفقاز و آسیای میانه فراهم آمد . آمريكا که خود را قدرت برتر جهان میداند ، در اين منطقه به دنبال سه دسته اهداف كوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت است. حضوری متکی بر سه بعد سياسى - نظامى و اقتصادی . در این نوشته به بعد نظامی سیاسی حضور امریکا در منطقه قفقاز و آسیای میانه ودرنوشته بعدی به عامل نفت در حضور اقتصادی امریکا در این منطقه خواهم پرداخت .
پس از حوادث يازده سپتامبر سال 2001، در ماه اكتبر سال 2001 بود كه نخستين پايگاههاي نظامي آمريكا در «خان آباد» ازبكستان و «ماناس» قرقيزستان مستقر شدند، كه در ابتدا پشتيباني عمليات افغانستان و بعد هم عمليات نظامي در عراق را بر عهده گرفتند. ولاديمير پوتين رئيس جمهور فدراسيون روسيه بر خلافِ نظرِ بسیاری از فرماندهانِ نظامی‌ روسی به آمریکایی‌ها اجازه داد برایِ تعقیبِ طالبان و القاعده نیروهایِ‌شان را واردِ جمهوری‌هایِ آسیایِ مرکزی کنند. با این خوش آمد گویی نیروهایِ آمریکایی را برای نخستین بار بطور علني واردِ\" حیاتِ خلوتِ\" روسیه کرد.پوتین درموافقتش با باز شدن پای امریکا د رمنطقه این سود را میدید که به این ترتیب جلو نفوذ \"افراط گرايان اسلامگرا\"را که مي توانستند اوضاع داخلي روسيه را بي ثبات کنند بدست نیروهای امریکا خواهد گرفت چرا که روسيه نمي تواند اجازه دهد كه چچن دومي بوجود آيد. اما در روسیه همه با محاسبات پوتین هم نظر نبودند .چنانچه روزنامه \' نووي يه ايزوستيا \' چاپ مسکو در مقاله اي با اشاره به اين خبر كه پايگاههاي نظامي آمريكا ممكن است به مرزهاي روسيه نزديك شوند، نوشت : \" واشنگتن توجه و تمايل زيادي به مناطق درياي خزر و سياه دارد. استقرار پايگاههاي نظامي آمريكا در نزديكي مرزهاي روسيه طرحي است كه از مدتها قبل برنامه ريزي شده بود.
و اين مسئله قبل از هر چيز ناشي از علاقه ايالات متحده به نفت درياي خزر و نيز تلاش براي پر كردن خلع موجود در قلمرو حاکميت شوروي سابق، پس از تضعيف جدي مواضع روسيه در اين منطقه مي باشد. در حقيقت آمريکا ديگر روسيه را بعنوان عامل تضمين كننده امنيت در جامعه کشورهاي مستقل مشترک المنافع، بخصوص در قفقاز و آسياي مركزي تلقي نمي کند.\"
حمایت قدرت خارجی از خود را در مقابل نیروهای اپوزیسون ازادیخواه این کشورها لازم دارند و از آنها در سرکوب وتضعیف نیروهای اپوزیسییون بهره میبرند و از طرفی با تضیف نیروهای آزادیخواه صحنه سیاسی کشورشان را بدل به مدار بسته ای میگردانند که از دو طرف رژیمهای نامشروع (که اغلب در ظاهر جمهوری و در واقع به شکل سلطنتی موروثی اداره میشوند چون آذربایجان !) و نیروهای بنیاد گرای تند رو مسدود میگردد.
از جمله کشورهای ازبکستان و قرقیزستان و تاجیکستان کشورهایی هستند که با قاچاق مواد مخدر ؛ فقر روز افزون و خسشونت سیاسی و افراطی گری دست بگریبانند.بدیهی است زمانی که 3/2مردم کشور تاجیکستان ؛ بیش از نیمی از مردم کشور قرقیزستان و 3/1 مردم ازبکستان در زیر خط فقر بسر میبرند ؛ کمک مالی ايالات متحده آمريکا به اين کشورها به مبلغ 600 ميليون دلارچه چهره کاذبی از توانایی و لیاقت سران این کشورها را در بر آوردن نیاز های مالی مردم ترسیم میکند !مبلغی که با غارت چند برابر منابع نفت آنها جبران خواهد شد . ولی تا زمانی که مردم را میتوان به \"امروز\" مشغول کرد\" فردا ها\" را از حافظه میتوان پاک کرد . بدينسان ایالات متحده امریکا در 4 زمینه کلیدی به مقابله با مواضع و منافع روسیه در این کشورها پرداخته است قرارداد موشك هاي بالستيك 1972 كه دفاع ضد موشكي را در فضا ممنوع مي كرد باطل اعلام كرد.
2- پيمان ناتو را به کشورهای ناحیه قفقاز و آسیا میانه گسترش داد.تا سه جمهوري سابق شوروي يعني استونيا ، لاتويا و ليتوانيا را در برمي گیرد.
3- خط لوله اي – باکو – جیهان را برای انتقال بخشی از نفت دریای خزر را از جنوب سلسله جبال البرز و بیرون از سرزمین روسیه کشید.
4-وبا دو جمهوري سابق شوروي در آسياي مركزي يعني ازبكستان و قرقيزستان قراردادهائي جهت ايجاد پايگاه هاي هوائي و هوائي زميني در سرزمين آنها امضاء كرد و سرگرم مذاكره در اين راستا با جمهوري هاي ترکمنستان و قزاقستان شد. پايگاه هوايى «خان آباد» در ازبكستان كه نخستين محل استقرار نيروهاى ائتلاف به رهبرى آمريكا بود، در جنگ عليه نيروهاى طالبان در شمال افغانستان مورد استفاده جنگنده ها و هواپيماهاى ترابرى اين نيرو قرار گرفت. پايگاه هوايى مناس در سال ۲۰۰۱ در نزديكى پايتخت قرقيزستان ساخته شد. اين پايگاه از جمله پايگاه هايى بود كه پس از حملات ۱۱ سپتامبر و به بهانه جنگ عليه تروريسم در آسياى ميانه برقرار شد و سپس نيروهاى آمريكايى در ساير پايگاه هاى تاجيكستان و نيز در نزديكى فرودگاه بين المللى مناس در قرقيزستان مستقر شدند. پنتاگون درصدد است برای تقویت پايگاه هاى نظامى خود در آسياى ميانه و قفقاز بخشى از ۷۰ هزار نيرويىخود را كه قرار است از اروپا ( عمدتا آلمان ) خارج کند، به اين منطقه اعزام دارد.
روزنامه روسی‌ِ نيزاویسیمایا گازيتا در ژوئیه امسال اعلام کرد آمریکا در برابرِ عدمِ پذیرشِ استقرارِ پایگاه نظامی‌ روس‌ها مبلغ ۱ میلیارد دلار کمکِ مالی به رییس‌جمهورِ تاجیکستان، امام‌علی رحمانف پیش‌نهاد کرده است. از طرفی گرجستان که درحال دست و پنجه نرم كردن با جمهورى هاى تجزيه طلب خود و تهديدات مسكو مبنى بر مقابله با حمايت گرجستان از جنگجويان چچنى، دچار آشوب و ناآرامى است؛ از حضور مستشاران نظامى امریکا برای سر و سامان دادن به ارتش ناتوان و رنجور خود استقبال بعمل آورده است . دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا در سفرش به گرجستان در دسامبر 2003 پس از ديدار با «نينو بورجانادزه» رئيس جمهور موقت گرجستان، در يك كنفرانس خبري از روسیه خواست نیروهایش را از این کشور خارج سازد واظهار داشت: روسيه بر اساس توافق استانبول براي عقب كشاندن نيروهايش از گرجستان، به تعهداتش عمل خواهد كرد. براساس توافق استانبول كه در سال 1999 امضا شد، مقرر گرديد كه روسيه دو پايگاه خود در گرجستان را تا سال 2001 تعطيل كند و مذاكرات براي بيرون كشاندن سربازانش از دو پايگاه ديگر را آغاز كند. مذاكرات براي عقب نشيني اكنون سه سال است كه ادامه دارد.
روسيه هنوز 8000 نيرو در گرجستان دارد كه مطابق توافق امضا شده، مي باشد و نظاميان روسيه گفته اند كه حداقل يك دهه ديگر و به طور كامل از اين كشور خارج خواهند شد.از طرفی تا آخر ماه سپتامبر2004، گرجستان گزارش تحليلي از وضعيت ارتش اين كشور را به ستاد فرماندهي ناتو تحويل خواهد داد. به گفته ايراكلي باتكوآشويلي، نماينده نظامي گرجستان در بروكسل، در اواخر اكتبر يا اوايل نوامبر2004 ، ديداري به صورت « 1+26» ، يعني اعضاي فعلي ناتو بعلاوه گرجستان برگزار خواهد شد. و مقامات ناتو به طرف گرجي پيشنهاد داده اند، گزارش مذكور را تهيه و به اين ستاد ارائه دهند. البته آمدن مشاوران نظامي آمريكا به گرجستان انتقاد ارمنستان را برانگيخته است. اگرچه ارمنستان روابط عالي با امریکا دارد ــ اين كشور بيشترين كمك سرانه را پس از اسراييل از آمريكا ميگيردـ ولی نگران آن است كه حضور نظامي آمريكا در گرجستان موقعيت نظامي روسيه را در آنجا تضعيف كرده و به تقويت قدرت تركيه بيانجامد . امریکادر جمهوری آذرربایجان از دو اهرم فشار استفاده میکند تا جمهوری آذربایجان بر اساس قواعد امریکا بازی کند . اول ، مسئله قره باغ .چرا كه حل وفصل آن بدون كمك خارجي برای الهام علی اف امکان پذیر نمی نماید و دوم طرحهاي نفتي باكو كه تحت نظارت و كنترل شركتهاي آمريکايي هستند. درحمل 83 مرتضی علی عسگر اف رئیس مجلس ملي آذربایجان به اين مسئله كه ناتو در صدد استقرار پايگاه‎هاي نظامي در قفقاز جنوبي است ، اعتراف كرد. اما مشخصاً از آذربايجان نام نبرد. المار محمديار‎اف وزير امور خارجه آذربايجان نيز بطور تلويحي به احتمال استقرار پايگاه‎هاي آمريكا در آذربايجا ن اعتراف كرده است.
ولي وي بر اين نكته نيز تاكيد كرده است كه اين مسئله هم اكنون بطور عملي بررسي نمي‎شود. اما آمريكا در صدد استقرار سيستمهاي ضد موشكي خود در خزر است . بنا به اظهارات ولاديمير تيموشنكو نماينده مجلس ملي و سرلشكر سابق ارتش آذربايجان استقرار چنين سيستمهايي بر روي سكوهاي متحرك در خزر كاملاً عملي و امكانپذير است دولت آذربایجان در مقابل کوششهای امریکا برای استقرارناتو مقاومت چنئانی نشان نمیدهد بطوری که برغم حیرت ناظران اوضاع سیاسی این کشور دولت الهام علی اف حتي با دعوت افسران ارمني براي شركت در برنامه ناتو در آذربايجان نيز نتوانست مخالفت كند.
اسلام كريموف، رييس جمهور ازبكستان در گفتگويي با راديو ازبكستان گفت: «در حقيقت، آمريكا نقش مهمي در نابودي طالبان و ماشين جنگي تروريسم داشت. در نتيجه آنان ازبكستان را از شر يك تجاوز نظامي و ايدئولوژيكي خلاص كردند و به نظر من آنان تا زماني كه از وضعيت منطقه اطمينان پيدا نكنند، برای محافظت از ما اينجا خواهند ماند! حضور نظامي آمريكا نه تنها به رئيس جمهور ازبکستان كمك كرد تا جنبش اسلامي ازبكستان را كه پايگاههاي مطمئني در افغانستان داشت و با تاخت و تاز در منطقه مرزي, موجب درد سربرای سیاست وی شده بود ، نابود كند و بلکه علاوه بر آن از امریکا چكي به مبلغ 1 60ميليون دلار كمك نيز دريافت کند. قرقیزستان نیز که اسیر فقر است و بنا بر آمار وزارت اقتصاد و دارايي قرقيزستان ارزش کل بدهی خارجی قرقيزستان مساوی با 1 ميليارد و 834.6 ميليون دلار است.که1 میلیارد و 790 میلیون دلار آن را به روسیه بدهکار است .
مبلغ 24 ميليون دلار كمك اقتصادي از امریکا دريافت كرده است .. روس‌هادر ابتدای استقرار پایگاهای نظامی امریکا مقاومت چندانی نکردند اما از دسامبرِ گذشته دست به بازگرداندنِ بعضی نیروهایِ‌شان به جمهوری‌هایِ آسیایِ میانه زدند. ، در ۲۳ سپتامبرِ ۲۰۰۳، وزیر دفاعِ پوتین، سرگی ایوانف، موافقت‌نامه‌یی با همتایِ قرقیز خود، اسن توپویف، امضا کرد که به روسیه اجازه می‌دهد جت‌هایِ جنگی‌ نیروی هوای اش را در پایگاه هوایی کانت، در حومه‌ بیشکک، پایتختت قرقیزستان، مستقر سازد. این اعزامِ نیرو یکی از مهم‌ترین انتقالاتِ نظامی در بیرون از مرزهایِ روسیه از پس از فروپاشی‌ اتحادِ شوروی در دسامبرِ ۱۹۹۱ بود.
ایوانف موافقت‌نامه را به عنوان «نخستین و تنها پایگاه روسی خالص که در طولِ ۱۳ سال وجود فدراسیونِ روسیه دائر کرده ایم» معرفی کرد. این موافقت‌نامه، حداقل به صورتِ نمادین،نشانی ازمقابله دیرهنگام روسیه با امریکا بر سر حضور نظامی در این منطقه آشفته است .از طرف دیگر روسیه جهت مقابله با سياست امریکا ، تحت نام مبارزه ضد تروريستي با قزاقستان ، قرقيزستان و تاجيكستان قراردادهايي را با نام قرارداد گروه شانگهاي امضا كرد كه چين نيز به آن پيوست.روسیه، چین و چهار کشورِ آسیایِ میانه‌ قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان تأسیسِ مؤسسه‌همکاری شانگهای را برایِ مبارزه با بنیادگرایانِ اسلامی و تقویتِ توسعه‌ اقتصادی اعلام کردند.در واقع در کشورهای ناحیه قفقاز و آسیای میانه نيروهاى آمريكايى و روس به موازات يكديگر به فعاليت مشغول هستند . این کشورها از لحاظ نظامی در حال حاضر به هر دو کشور روسیه وامریکا وابسته اند .

روسیه اسلحه ارزان در اختیار این کشورها قرار میدهد و آمريكا در مورد اصلاحات در مديريت دفاعي تصميم ميگيرد و افسران آنها را آموزش ميدهد. اینکه مردم کشورهای آسیای میانه با تکیه بر توانائیهای - اقتصادی - فرهنگی عمیق خود اراده نمایند که خود را از یوغ مستبدان حاکم بر کشورهای خود رها کرده و وطن خود را ازمدار بسته فقر در نتیجه اتخاذ سیاست انتخاب بین بد و بدتر یا \" حیات خلوت روسیه و یا حیات خلوت امریکا بودن\" نجات دهند ؛ امری است که هر انسان آزاده ای خصوصا مردم ایران که با آنان سابقه زیست در یک حوزه فرهنگی را دارند ,آرزو دارد .در واقع در دایره بد و بدتر انتخابی وجود ندارد و نتیجه محتوم آن پیوسته بدترین خواهد بود . همانی که ما ایرانیان روزمره تجربه میکنیم . اکنون نیز مهار نظامی ایران توسط امریکا در غرب کشور ( عراق ) و از شمال ( در کشورهای آسیای میانه ) و در شرق ( افغانستان ) و حضور ناوگان دریای و نظامی امریکا در خلیج فارس درواقع امریکایی را که مردم ایران با انقلاب خود همراه با ژاندارم منطقه اش رژیم شاه از دربیرون انداختند ؛ نظام ولایت فقیه با بی کفایتی و زمینه سازی برای این حضور از پنجره وارد کرده و باعث شده است که ایر ان در حلقه آتش قرار گیرد . در واقع امر دور و بر ایران مین گذاری شده است .
ویلیام کریستول، نظریه پرداز نو محافظه کا آمریکایی وطراح « طرحی برای یک قرن جدید آمریکایی» معتقد است :\" هر وقت که ملت آمریکا آمادهء جنگ است، آنرا باید به فال نیک گرفت!\"
October 17th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی